بیاعتنایی امیرالمؤمنین به دنیا
یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی؛ أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ؛ هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَةَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا؛ فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ.
در خبرى آمده است که «ضرار بن حمزه ضبایى» به هنگام ورودش بر معاویه و سؤال معاویه از او درباره حالات امیرمؤمنان(علیه السلام) چنین گفت: گواهى مى دهم که من او را در بعضى از مواقف دیدم در حالى که شب پرده تاریک خود را فرو افکنده بود و او در محرابش به عبادت ایستاده محاسن مبارک را به دست خود گرفته و همچون مار گزیده به خود مى پیچید و از سوز دل گریه مى کرد و مى گفت: اى دنیا اى دنیا از من دور شو تو خود را به من عرضه مى کنى یا اشتیاقت را به من نشان مى دهى؟ (تا مرا به شوق آورى؟) هرگز چنین زمانى براى تو فرا نرسد (که در دل من جاى گیرى). هیهات (اشتباه کردى و مرا نشناختى) دیگرى را فریب ده، من نیازى به تو ندارم. تو را سه طلاقه کردم; طلاقى که رجوعى در آن نیست. زندگى تو کوتاه و مقام تو کم و آرزوى تو را داشتن ناچیز است. آه از کمى زاد و توشه (آخرت) و طولانى بودن راه و دورى سفر و عظمت (مشکلات مقصد).
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.